خلاصه داستان اینکه مردی به نام پیتر کارگاهی داشته می خواسته افزایش در آمد داشته باشد اما اتفاقاتی می افتند با آنکه افزایش تولید داشته اما نزدیک به مرز ورشکستگی قرار می گیرد
پیتر جوان جویای نام بود و در سر آرزوهایی داشت ولی با آنکه از یک خانواده فقیری بود هرگز فکر نمی کرد بتواند به بخشی از آرزویش برسد برای پیتر آن روز حادثه چیز عجیبی بود یک روز که از منزلش زد بیرون از صبح به پول و درآمد فکر می کرد تا اینکه به طور اتفاقی دوستش برخورد کرد دوستش گفت راستی می دونی یک تاجر بزرگ تعداد نیروی کار می خواد پیتر با بی میلی قبول کرد او و دوستش رفتند برا گزینش این دو نفر مورد قبول مدیر کارخانه قرار گرفتند اما برای پیتر که آرزوهای بزرگ داشت راضی کننده نبود آو با جمع آوری مقداری پول و وام گرفتن توانست کارگاه کوچکی راه بیندازد حالا او یک کارگاه کوچک را راه اندازی کرده بود او ابتدا سعی کرد نکات ایمنی کار را افزایش دهد دنبال راهکارهایی بود که تولید را افزایش دهد در اول کار خوب شروع شد و شروع کرد به سود دهی پیتر تمام وامش را پرداخت کرد تمام بدهکاری هایش را پرداخت کرد ویک خونه بزرگ و یک ماشین مدل بالا برای خودش خرید وازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد و کارگاه خودش را گسترش داده بود اما یک روز اتفاقاتی افتاد و او را تا مرز ورشکستگی قرار داد این بر اثر بی احتیاطی چند کارگر بود که باعث چند چند نفر جانشان را از دست بدهند پوند نفر نقص عضو بشن از پیتر شکایت شد پیتر در دادگاه محکوم به دیه هنگفتی شد و مجبور شد تمام آنچه را که برایش زحمت کشیده بود بفروشد پیتر بعدها در یک مصاحبه ای گفت اگر بیمه مسئولیت داشتم مجبور نمی شدم ماشینم وخانه ام را بفروشم
من شکرالله احمدیان مشاور بیمه سامان به صاحبان مشاغل وکارگاهها و کارخانه ها توصیه میکنم که یکی از عواملی که می تواند باعث افزایش تولید و سرمایه شما بشود تهیه بیمه مسئولیت می باشد
با افتخار شکرالله احمدیان کارشناس بیمه سامان براهماهنگی09127534236
لیست کل یادداشت های این وبلاگ